کد مطلب:137458 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:147

خطبه زینب در شام و مجلس یزید
سومین جایی كه زینب علیهاالسلام خطبه خواند زمانی بود كه به مجلس یزید وارد شد، و شنید كه او این ابیات را می خواند:



لیت اشیاخی ببدر شهدوا

جزع الخزرج من وقع الاسل



لأهلوا و استهلوا فرحا

ثم قالوا: یا یزید! لا تشل



یعنی:ای كاش پدران و اجداد من كه در جنگ بدر شركت داشتند، می بودند و می دیدند كه «قبیله ی خزرج» چگونه از شمشیرها و نیزه های ما به ناله و فریاد آمدند؟

آن وقت از خوشحالی و سرور، هلهله می كردند و می درخشیدند و می گفتند:ای یزید، دستت درد نكند!

حضرت زینب علیهاالسلام در آن هنگام فرمود:

«حمد و سپاس خدایی را سزاست كه پروردگار و آفریدگار عالمیان است، و سلام و صلوات بر رسول او و آل پاكش.

خدای متعال راست فرمود: «سرانجام و عاقبت آنان كه بدی كردند نتیجه ی بدتری است كه دوزخ و عذاب است، همان طور كه تكذیب كردند آیات خدا را و به آن استهزا می نمودند». [1] .

ای یزید! تو گمان می كنی كه اقطار زمین و اطراف آسمان را بر ما تنگ گرفته ای و ما را مانند اسیران از شهری به شهر دیگر می كشانی و به این حالت، ذلت ما را تصور می كنی و از خواری ما نزد خدا برای خود قرب و منزلتی فراهم خواهی كرد، و می پنداری به تو از خدای


متعال به خاطر این عمل كرامتی خواهد رسید، و این رفتار تو باعث بزرگی مقامت نزد خدا خواهد شد كه از این كردار شوم باد به دماغ انداخته و بر تكبر خود می افزایی، و بر خودبینی خود می بالی، و به پشت سر خود نگاه می كنی كه از آن به این مقام رسیدی و اكنون خود را شادمان و مسرور می داری، كه دنیا را برای خودت استوار می بینی و امور را جهت خودت پشت سر هم و منظم می انگاری؛ در صورتی كه ملك و سلطنت ما را برای خود مصفا می شماری!

ای یزید، آرام باش و آهسته برو، مگر فراموش كردی خدای را كه به پیغمبر صلی الله علیه و اله می فرماید: «باید گمان نكنند كسانی كه كافر شدند، و ما به آنها مهلت می دهیم و زود به حسابشان نمی رسیم، به نفع آنهاست، بلكه مهلت برای آن است كه آنان بر گناهان خود بیفزایند و برای آنها عذاب ذلیل كننده و سوزنده در پیش است و گرفتار خواهند شد!. [2] .

ای پسر آزاده شده از قتل، آیا این عدالت است كه تو زنان و كنیزان خود را پرده نشین سازی و دختران رسول خدا صلی الله علیه و اله را اسیر نموده و شهر به شهر بگردانی و پرده ی حرمت آنها را بدرانی، و آنها را در چنگ دشمنان گذاشته از سرزمینی به سرزمین دیگر، چهرهای آنها را به دور و نزدیك، آشنا و بیگانه بنمایانی، در صورتی كه برای ایشان از مردان آنها یار و یاور و مددكاری نباشد؟! و چگونه می توان چشم امید داشت از كسی كه جگر نیكان را خورده و گوشت او از خون شهدا


روییده است، و چگونه كسی كه همیشه از روی عداوت و دشمنی و كینه ورزی به ما نگاه كرده در دشمنی ما اهل بیت، خوداری كند؟

سپس بی آن كه خود را گناهكار بشماری و این جرم را بزرگ انگاری، می گویی: «آن وقت از خوشحالی هلهله می كردند و می گفتند كه ای یزید دستت درد نكند؟».

و این در حالی است كه با چوب خیزران بر دندانهای ابی عبدالله سید جوانان اهل بهشت می زنی. و چگونه این سخن را نگویی كه ریشه ی ما را به واسطه ریختن خون ذریه ی محمد صلی الله علیه و اله زدی، و ستارگان زمین را كه از آل عبدالمطلب بودند به خاك تیره نشانیدی، و اكنون شیوخ و سران خود را ندا می زنی و آنها را به شادباش خود می خوانی، و گمان می كنی كه آنان ندای تو را می شنوند؛ بدان كه به زودی تو بر ایشان وارد شودی و دوست داری كه كاش شل و گنگ بودی و نمی گفتی آنچه را كه گفتی و نمی كردی آنچه را كردی، در صورتی كه تو را سودی ندهد.

بار خدایا، داد ما را بگیر و حق ما را بستان، و از كسانی كه در حق ما ستم كردند انتقام بكش و خشم و غضب خودت را شامل كسانی گردان كه خونهای ما را ریختند، و نگاهداران و یاران ما را كشتند.

ای یزید! به خدا قسم ندریدی مگر پوست تن خودت را، و نبریدی مگر گوشت بدنت را، و به زودی بر رسول خدا وارد خواهی شد در حالی كه ریختن خون ذریه ی او را به گردن گرفته ای، و هتك حرمت او را درباره ی عترت و پاره های تن او نموده ای در آن جا كه خدای متعال پراكندگی ایشان را گردآورده و تفرقه ی آنها را جمع كند و حق ایشان را


بستاند، «و گمان نكنید كسانی كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند، بكله آنها زندگانند و نزد پرودرگارشان روزی داده می شوند». [3] .

ای یزید! تو را بس است كه خدای دادگر تو را داوری كند، و محمد صلی الله علیه و اله دشمن تو باشد و جبرئیل پشتیبان اوست. و زود باشد آنان كه با تو دستیار شدند و در این باب برای تو حیله به كار بردند و تو را بر گردن مسلمانان سوار كردند، بدانند از میان ظالمان بد بدلی را اختیار كردند، و روز رستاخیر، تو و آنها بدانید كه چه سرنوشت دردناكی داشته و یكی پس از دیگری بدبخت و بیچاره تر و ناتوان و شكست خورده تر خواهید بود!

و اگر چه من با این مصیبت ها كه واقع شده گفت و گوی با تو را گران می شمارم و تو را كوچكتر از آن می دانم كه سخنی بگویم، و سرزنش و ملامت تو را بزرگ می دارم، و توبیخ تو را بزرگتر می شمارم؛ و لیكن چشمهای ما گریان و اشكبار و سینه های ما سوزان و غمگسار است. هم اینك بدان و آگاه باش كه این سرگذشت ها چقدر شگفت انگیز و عجیب است! كه مردان خدا به دست گروهی شیطان صفت كشته شوند، و دست نحس آنان به خون پاك ما آلوده شود، و دهان های پلید ایشان از شیره ی گوشت های ما بدوشند و بنوشند. و آن بدنهای پاك و اجساد مطهر را گرگان بیابان دندان بزنند و آن تنهای لطیف را توله های كفتار و بچه های این درندگان به خاك بیالایند.


ای یزید! اگر تو امروز ما را از روی غلبه و قهر برای خود غنیمت گرفتی، بزودی خواهی دید كه زیان و غرامت سنگین آن را بپردازی، در حالی كه هیچ ذخیره ای نمی یابی مگر آنچه انجام داده ای، و خداوند به بندگان ظلم نمی كند؛ و حق آنها را را از ستمگران می گیرد. پس ما به او شكایت می بریم و فقط به او اعتماد می كنیم.

پس تو هر حیله و مكری كه داری به كار بر، و هر سعی و كوششی كه درای به خرج ده؛ ولی بدان به خدای متعال سوگند كه تو نام ما را محو نخواهی كرد، وحی ما از بین رفتنی نیست، و این لكه ننگ و عار را از خود نتوان شست و شو داد؛ زیرا كه عقل تو بسیار ضعیف و رأی تو فاسد است. روزگار تو جز چند روزی نخواهد بود، و به زودی این جمع تو پراكنده خواهد شد، در همان روزی كه منادی حق ندا می كند: آگاه باشید كه لعنت خدا بر ظالمان و ستمگران است.

آری، سپاس و ستایش خدایی را سزاست كه پروردگار عالمیان است. آن خدایی كه اول ما را به خوشبختی و سعادت و آمرزش خاتمه داد و آخر ما را به شهادت و رحمت به پایان رسانید. از خدا خواستاریم كه مزد و پاداش شهدای ما را به حد كمال رساند و بر درجات آنها بیفزاید، و خلافت را برای ما خوب و نیكو گرداند؛ زیرا او خداوند آمرزنده و دوستدار بندگان است. و خدا ما را كافی است، و خوب وكیل و عهده دار كار ما است».


[1] سوره ي روم، آيه 10.

[2] سوره ي آل عمران، آيه 87.

[3] سوره آل عمران، آيه 136.